عناوین آثار هنری گاه گمراه کننده هستند. مجموعه عکس باید تحت لوای مخاطب خاص شکل بگیرد. این مخاطب گاه مردم عادی هستند و گاه متخصصین عکاسی. گاه مردمانی از کشورهای توسعه نیافتهاند و گاه کشورهایی که هم طبیعت سرسبز دارند و هم آثار هنری برازنده. موضوعات هنری در کشورهایی که رشد هنری ندارند، تکراری و دم دستیست: مثل قیمت پیاز. نرخ پیاز، کیفیت آن را هم تضمین میکند و نیازی به وراندازی نیست. و از این روست که عکاس ترجیحا از عناوین یا اسامیای استفاده میکند که آسانتر و بیدردسرتر دریافت بشود: در واقع در حلقوم مخاطب قرار داده میشود. دو مورد از آثار خودم و علی شکری را مثال میآورم که موجب سوءتفاهم یا گمراهی شده است.
اثر علی شکری
شکری مجموعه درختانی دارد که عموما در برف و سرما گرفته شدهاند و با عنوان مجموعه درختان شناخته میشود. در بین این درختان، آثار متفاوتی وجود دارد: در برخی درختان سایه اهمیت دارد، در برخی تنه و در برخی دیگر تنهایی. این موضوع را زمانی میتوان دید که کتاب در دستان علاقهمند قرار گرفته و قضاوت میشود. یا این که از مخاطبین خواسته بشود که نظر بدهند. درختان پاییزی و بهاری در اولویت هستند. در اولویت بعدی و با کمی نگرش هنرمندانه، درختان سایهدار و تکی هستند با منظرهای در پشت، و غیره. آخرین ایستگاه مخاطبین به آثار شکری، درختان اثیری یا وهمآلود هستند. ویژگیهای درختان اثیری یا وهمگون، مه گرفتهگی و سادهگیست. اما همین ویژگی هم نمیتواند دو گونه نگاه یا ارزیابی را در کنار هم بنشاند. اختلاف مهم در این ایستگاه رخ میدهد که محل سوء تفاهم و گمراهیست.
اثر علی شکری
این دو عکس با ویژگیهای خیلی مشترک در کنار قرار دهند: سادهگی و مهآلودی. اما نظر مخاطبین نشان دهندهی این خواهد بود که این دو یکی نیستند و عکس اولی بر دومی خواهد چربید. این که چرا اولی بهتر از دومیست، به احتمال زیاد مخاطبین از پساش برنخواهند آمد. هر دو رویاییست، اما اولی فانتزیست. آرامشبخش بودن اولی برای مردم خوشایندتر است. با این که هر دو عکس در مه گرفته شده، درختان سردند، رویاییاند، جنگلیاند، بیحضور انساناند و غیره، باز تفاوت زیادی برای مخاطبین دارند تا حدی که یکی را به سود دیگری حذف میکنند. آیا آماری میتوان یافت که چند درصد به انتخاب دوم میرسند؟ فقط میتوانم بگویم خیلی کم. و این موجب انحراف هنرمند و عکاس است. او اگر به ترجیحات مردم اهمیت بدهد، در خطر پس رفتی قرار خواهد گرفت. پیش از این نوشتهام و در آخر خواهم گفت که چه گونه ترجیحات مخاطب را بخش بندی بکنیم.
نمونهی دیگر عکسهای خودم است از دل جنگل با موضوعی تحت عنوان کلبههای چوبی. یک تفاوت اساسی در بین این مجموعه رخ نشان میدهد که مجموعه را از یکتا بودن یا یکدست بودن ساقط میکند. ویژگیهای یکسانی زیادی وجود دارد ولی با این همه، در نگاه مخاطب تفاوت بزرگی دارند، زمانی که دست به انتخاب میزند.
اثر خلیل غلامی
در این دو عکس نیز اولی بر دومی چربیده است. نظرات مردم نشان دهندهی این است که عکس اول چشمگیر و جذاب است تا دومی. هر دو ویژگیهای یکسانی از قبیل مه گرفتگی، درختان، کلبهی چوبی، جنگل، سرما و برف دارند که نظرگاه یکسانی تولید نمیکند. چرا اولی بر دومی میچربد؟ چشمنوازی، دلگشادی و فضای باز زمینهی اولی، عکس دومی را از چشم غالب مخاطبین میاندازد. یک جا بودن این عکسها تحت هر عنوان، مجموعه حساب نمیشود، چرا که جاروی نگاه بیننده هر از گاهی دچار پرش یا خراش میشود و جمع کردن این چندگونگی در یک مجموعه آسیب مهمی بر عکسها و به ویژه مولف وارد میآورد. انتخاب عکسها باید به گونهای باشد که مثل جویباری روان داستانی از دل طبیعت مهگون و سرد را روایت بکند.
اثر خلیل غلامی
تعداد افرادی که اولی را بر دومی برمیگزینند زیادند. چرا؟ این است موضوع اصلی این نوشته. هنری که نتواند رشد آزاد و فراگیر داشته باشد، دچار خمودگی و تنبلی ذهن میشود. اما در وادی هنر، ذهن به چالش فرا کشیده میشود و از خمودگی و تنبلی میرهاند. هر چه اثر حاوی نکات مهم باشد، ذهن درگیرتر میشود و در عوض، کسانی که به یک نگاه گذرا تن دادهاند، هرگز دریافت کنندهی خوبی نبودهاند. تصویر طبیعتی که بتواند در یک نگاه گذرا خلاصه بشود، نگاهیست که مخاطب در حین عبور با خودرو برای لحظهای دیده و در حسرت آن مانده است. این حسرت یا حس نوستالژیک، حاوی تنبلی در غور و کنکاش است: نخواسته با پای پیاده منظرهای را که دیده و پسندیده، احساس بکند.
اصل نخست: مجموعه را باید نسبت به مخاطب چید و به چاپ سپرد. اصل دیگر: نگاه هنرمندانه حاوی نگاه مخاطب نیست، در این صورت در سقف مخاطب باقی میماند و آن میشد که امروزه گرفتارش هستیم. او نگاهاش را میآفریند و زمانی نزدیک مخاطبیناش را خواهد یافت.