تبریز آرت | ویکی آرت / محمد شمخانى
میگویند حالا در شمال است محصص و انگار در سياهكل زندگى میکند. كمتر كسى از او خبر دارد حالا و كمتر كسى می داند كه او مشغول به چه كارى است امروز. اين بى خبرى مال امروز و ديروز نيست و انگار در سراسر زندگى اين نقاش و مترجم و مجسمهساز ايرانى جريان و سريان داشته است. كسى كه از روزمرگى در هراس و در فرار است و اين را بيش از هر چيزى ـ شايد ـ آثار او به بيننده می گوید …
متولد ۱۳۰۹ رشت
فارغالتحصیل آكادمى هنرهاى زيبا رم
شركت در بى ينال ونيز ۱۹۵۸ و ۱۹۵۶
شركت در بى ينال پاريس ۱۹۶۲
شركت در بى ينال سائوپائولو ۱۹۶۲
شركت در سومين بى ينال نقاشى تهران۱۳۴۱
ترتيب نمایشگاههای انفرادى و جمعى در تهران، رم، ميلان، فلورانس، كان، پاريس، بيروت، ژنو و…
مترجم آثارى از «ايتالوكالوينو»، «لوييچى پيراندللو»، «مالاپارته» و «ژان ژنه» و…
محصص در نظرسنجی نوروز سال ۹۴ فصلنامهٔ حرفه: هنرمند برای انتخاب ده هنرمند برگزیده هنر نوگرای ایران که بین صد هنرمند و هنرشناس انجام شد، در صدر فهرست هنرمندان نوگرای ایران از دههٔ بیست تا به امروز قرار گرفت.
“ويكنت مدارد” و “دى ترالبا” يك اصیلزاده ايتاليايى است كه براى خوشآمد عدهای از دوکهای منطقهشان، راهى جنگ با ترکها میشود و براثر اصابت گلوله توپ زخمى كارى، اما جالب، برمیدارد. بهطوریکه سمت چپ بدن او زخمى و سمت راست آن كاملاً سالم مى ماند. “ويكنت” حالا يك چشم، يك گوش، یکگونه، نيمى از بينى، نيمى از دهان و نيمى از پيشانى خود را دارد. پزشكان از این پيش آمد خوشحالاند و به همين خاطر دستبهکار نجات او می شوند. تلاش پزشكان به ثمر مینشیند و فردا “ويكنت” با نيمى از بدن اش زندگى جديدى را آغاز می کند. چند وقت او به سرزمين اش ترالبا برمیگردد و درحالیکه لباس سياه بلندى به تن دارد و عصایی زیر بغل. آزار و اذيت ويكنت به اهالى منطقه باعث می شود كه همه فكر كنند نيمه شر او بازگشته و نيمه خير او در جنگ از بين رفته است. بعد از چند وقت نيمه ديگر بدن ويكنت نيز بازمیگردد و منشأ كارهاى خير میشود. ماجرا ادامه دارد تا اينكه هر دونیمه عاشق دخترى به نام پاملا می شوند و بر سر تصاحب آن به دوئل می پردازند. دكتر تريلونى كه در جزيره ترالبا مشغول كارهاى تحقيقاتى است بالاخره دونيمه زخمى ويكنت را به هم پيوند میزند و او را به زندگى عادى بازمیگرداند. آنقدر كه او حالا انسانى است كه خير و شر را با هم دارد.
اين شمه ای است از داستان «ويكنت شقه شده» ايتالوكالوينوكه «بهمن محصص» براى نخستين بار در سال ۱۳۴۸ به فارسى برگردانده است. داستانى كه ارتباطى بينامتنى نيز با نقاشیهای خود هنرمند دارد. نقاشیهایی كه اغلب از انسانهای شقه شده درزمینهٔ اى سرد و گرم تشكيل میشود و از ميان آنها گاه موضوع و موجود ديگرى چون ماهى، پرندههای غولپیکر و طبيعت بیجان و … سر برمیآورد.
میگویند حالا در شمال است محصص و انگار در سياهكل زندگى میکند. كمتر كسى از او خبر دارد حالا و كمتر كسى میداند كه او مشغول به چه كارى است امروز. اين بیخبری مال امروز و ديروز نيست و انگار در سراسر زندگى اين نقاش و مترجم و مجسمهساز ايرانى جريان و سريان داشته است. كسى كه از روزمرگى در هراس و در فرار است و اين را بيش از هر چيزى ـ شايد ـ آثار او به بيننده میگوید. آثارى پراكنده كه در كتاب يا اين و آن مجموعه دولتى و خصوصى آمده است. محصص جزو اولين هنرمندان ايرانى بوده كه راهى ايتاليا می شود و از پنج دهه پيش مقيم آنجا بوده است. اين اقامت با تحصيلات در آكادمى هنرهاى زيباى رم آغاز میشود و با خلق نوعى آثار ادامه می یابد كه تا اين اواخر هنرمند را به واسطه همان آثار میشناسیم ما ایرانیها.
محصص در تصوير و تصور نقاشان همدوره خود چهرهای دوگانه دارد كه از یکسو در خلاقيت درونى او خلاصه میشود و از یکسو در دورى از دور باطل يا بايسته روابط اجتماعى آن دوره. به همين خاطر هم شايد او را بايد يكى از تكروهاى نقاشى مدرن و معاصر ايران بهحساب آورد. كسى كه در همان زمينه متشتت و پراكنده هم حرف خود را زده و راه خود را رفته و كارهايش امكان و اجازه صورتبندی با ديگر نقاش های ايرانى را نمی دهد. در سايه همين تكروى و انزوا، اما هميشه و همواره گریزیهایی به شخصيت فردى و هنرى محصص هست كه وقتى با آثار او گره میخورد، تصوير نصفه و نیمهای از او به ما می دهد. براى مثال «جلال آل احمد» در مقدمه تکنگاشت مردم شناختیاش «اورازان»، اشاره بهنوعی همكارى با محصص میکند و میگوید: «عکسها و نقشهها دستپخت شمس است. طرح نقشهها و اشكال و ظروف محلى را آقاى بهمن محصص کشیدهاند…» يا «پروانه اعتمادى» دریکی از گفتوگوهایش اشاره به سه ماه شاگردى محصص میکند كه به پيشنهاد آل احمد بوده است. او درباره اينكه چه چيزى از محصص ياد گرفته ، میگوید: «هيچ زمينه بخصوصى نبود، همان چيزهاى معمولى مدلى مینشست و من پشت سهپایه روى كاغذى طراحى میکردم. محصص میآمد و نگاه میکرد و میگفت خيلى بد است يا خوب است. من جسارتم را از آل احمد و سلیقهام را از بهمن محصص گرفتم.»
محصص واقعى اما همچنان در حذف او از نقاشیها و مجسمههایش قابل ترسيم است. در خطوط منحنى فيگورهاى او و در افقهای نامألوف تابلوهايش. در چهره های مسخ شده ای از انسان و حيوان و حيوان ـ انسان. بدون ترديد تأكيد اين هنرمند با تمام جلوه های بصرى و بيرونى آثارش، بر همآیند نيروهاى درونى و ضديت آشكار آنهاست. او اگرچه يك سرى تیپها را با خلوص و خلاصگیشان به تصوير میکشد، اما تأكيدى تام و تمام بر فرديت انسان ـ فراتر از «ميانگين آرمانى و آمارى » آن دارد. چيزى كه از «من آگاه» انسان درمیآید و يا در درونه ناخودآگاهى او میگذارد. نکتهای كه «كارل گوستاو يونگ » بزرگترین روانكاو قرن بيستم در مقاله «وضع بغرنج فرد در جامعه نوين » چنين بازگو می کند: «اما اين همگان و عموم متعارف نيستند كه ويژگى فرد را مشخص میکنند، بلكه افراد منحصربهفرد تعیینکنندهاند. فرد نه همچون واحدى برگشتپذیر، بلكه بهصورت چيزى منحصربهفرد و يكتا قابل درک است كه در تحليلى نهايى نه شناخته می شود و نه میتواند با چيزى ديگر مقايسه گردد. درعینحال، انسان بعنوان عضوى از يك نوع میتواند و بايد همچون واحدى آمارى توصيف شود؛ وگرنه هیچچیز كلــى دربارهاش نمیتوان گفت. (از كتاب «ضمير پنهان/ نفس نامكشوف» برگردان دكتر ابوالقاسم اسماعیلپور).
محصص هم درست در يك چنين زمینهای گام برداشته است و منظور او از به تصویر کشیدن درونيات انسان (اگر اصلاً چنين منظورى داشته و داشته باشد) تحليل و تقليل آن «واحد آمارى » به ویژگیهای منحصربهفرد بوده است انگار و شاید. يك چنين نگاهى را به انسان در چند نقاش خاص انگليسى و فرانسوی نيز میتوان پيدا كرد. كسانى مثل «فرانسيس بيكن»، «لوسين فرويد» و «بالتوس»، كه البته يك ويژگى شخصى و اجتماعی خاص آنها را به هم و درجایی به محصص پيوند میزند. براى سخن گفتن از آن ويژگى حالا زود است و حيات پنهان و پیدای هنرمند و قواعد دست و پاگیر عرفى و اخلاقی چنين اجازهای را فعلاً نمی دهد. اينجا فقط تا آن حد میتوان پيش رفت كه ريشه اين نگاه نوعى به انسان و واقعيت آن شايد زاييده يك چنين شكل زندگیای هم باشد. نگاهى كه ریشههای آن را بهصورت علمى میتوان در انگارههای فرويد و يونگ و بهویژه فرويد پيدا كرد. و اين برخلاف آن تعهدى است كه «حتماً» براى آثار محصص می شمارند. آن تعهد وجودى و اگزيستانسياليستى به انسان كه مخاطرات بنيادى او را هدف می گیرد و او را در شرايطى تهوعآور توصيف می کند.
از محصص ردپاهاى ديگرى هم هست كه باز درمجموع ره يافتى به آثار او حساب نمیشود. خاطراتى اغلب شفاهى كه او را تا مرز قاطع يك بستگى و انزوا پيش میبرد. اين داستان البته درباره ۲۶ سال اخير و سال های بعد از انقلاب كاملاً صدق میکند. اينكه نه حضور ملموس و مشخصی از او میبینیم و نه رد پاى آشكارى كه نيمه شر يا خير او را آشكار كند! جالب اينكه قبل از انقلاب او حتى به كارگردانى تئاتر هم می پردازد و بعد از انقلاب تنها ترجمه او از نمايشنامه «کلفتها»ى ژان ژنه به روى صحنه می رود. در سال های قبل از انقلاب طرحى از او براى مجسمه يادبود شهيدان ۳۰ تير در آخرين شماره نشريه «دانشجويان ايران» (۳۰ تير ۱۳۳۲) چاپ می شود و در سالهای بعد از انقلاب يكى از كارهايش طرح روى جلد كتابى از «احمدرضا احمدى» می شود.
خلاصه در سالهای بعد از انقلاب حضور او در هنر معاصر ايران، جدا از باورها و برداشت های پيشين، به يك سرى اخبار جسته و گریخته محدود میشود كه عموماً از شركت يكى از آثار او در نمايشگاهى گروهى خبر می دهند. آنهم البته يكى از آثار پيش از انقلاب او كه حالا اغلب مربوط به گنجينه موزهها و کاخموزهها و مجموعههای دولتى است. آخرين خبرها درباره او به سه چهار سال پيش باز می گردد كه گفتند به ايران آمده و بيمارى سختى را به همراه آورده است.
آنقدر كه حاضر نيست كه كسى را ببيند و با كسى حرف بزند. آخرين بار فهميدم كه او آپارتمان مفصل خود را در يكى از برجهای «اسكان» فروخته و راهى شمال شده است و بالاخره از شر آن بيمارى سخت خلاص شده است. با اینحال كسى نمیداند كه او الآن كجاست و چه می کند. حتى بيشتر آنهایی كه با او تماس مستمر و مداوم داشته اند.
کلیترین تصويرى كه میتوان از فعالیت های اين هنرمند در دهههای پيش از انقلاب داد، شركت در بى ينال هاى ونيز سال ۱۹۵۶ و ۱۹۵۸ ، شركت در بى ينال پاريس و بى ينال سائوپولو در سال ۱۹۶۲ و شركت در سومين بى ينال نقاشى تهران در سال ۱۳۴۱ است.
يعنى تنها بى ينال قبل از انقلاب كه محصص در آن شركت كرد و جزو هنرمندان ممتاز آن نيز بهحساب میآمد. گذشته از اين او به ترتيب در انستيتو گوته تهران، گالرى نگار، گالرى قندريز، مركز فرهنگى ايران و ایتالیا، گالرى نگار، گالرى سيروس پاريس، گالرى گيو پاريس ، نمايشگاه پاييزه گران پاله پاريس ، كاخ هنرهاى زيبا بروكسل، نمايشگاه، بینالمللی هنر تهران.
گالرى تخت جمشيد تهران به مناسبت هفتمين دوره بازیهای آسيايى و انجمن ايران و آمريكا نمایشگاههایی انفرادى برگزار کرده و در نمایشگاههایی گروهى شركت داشته است.
اين فعالیتها تا سال ۱۳۵۵ را دربرمى گيرد و می توان به آنها ترجمه آثارى از زبان ايتاليايى را افزود كه درزمان خود دریچهای به زبان و فرهنگ ايتاليا بهحساب می آمدند.
«ايتالوكالونيو»، «لوييچى پيراندللو» و «مالاپارته» نويسندگانى هستند كه محصص در شناساندن آنها به مخاطب فارسى سهم به سزايى داشته است و در مقام قياس هنوز نمی توان ترجمه ديگرى كه از همان «ويكنت شقه شده» با عنوان «ويكنت دونیم شده» در دهه هفتاد صورت گرفته را با ترجمه او مقايسه كرد.
بعد از انقلاب يكى از مجسمه هایی كه سرنوشت نامعلومى پیدا کرد، مجسمه «نى زن» محصص بود كه مقابل ورودى تئاتر شهر نصب شده بود. مجسمه را بهجای نامعلومى منتقل كردند. با اين همه و با اين همه سكوت نقاش و سكوت دوباره و در برابر او، محصص كسى نيست كه بتوان او را از نقاشى مدرن و معاصر ايران حذف كرد و ناديده گرفت.
پختگى و اصالت آثار و فرمها و فضاها و رنگهای اين هنرمند از آغاز آنچنان بالا بوده، كه می توان به تمام ذهن و زندگى و كارهاى نكرده و نديده او تعميم داد.
آیدین آغداشلو، نویسنده و پژوهشگر ایرانی و نقّاش سرشناس دربارهٔ محصص می گوید: «به گمانِ من او یکی از پنج هنرمند بزرگ هنر معاصر ماست.»
شهروز نظری در مقدمهٔ بزرگداشت بهمن محصص در شمارهٔ ۱۲۶ دوهفتهنامه تندیس مینویسد: «چهرهٔ پروتاگونیست او بهعنوان روشنفکر به مثابه الگویی برای تیپ هنرمند نخبه مورد تقلید بسیار قرار گرفت.»
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳ در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
چنانکه از فعالیت های داوطلبانه «تبریزآرت» و مطالب منتشر شده در سایت آن بهره می برید و انتشار آزاد این اطلاعات و استمرار این فعالیت ها را مفید می دانید، لطفا در نظر داشته باشید که در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان نیز وجود دارد. کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند.