داستان کوتاه (۶): درنده باسکرویل

داستان کوتاه (۶): درنده باسکرویل | The Hound of the Baskervilles

تبریز آرت | ویکی آرت / ترجمه: زینب شهبازی

داستان کوتاه شماره ۶: درنده باسکرویل | The Hound of the Baskervilles
اثر آرتور کانن دویل | Arthur Conan Doyle

آرتور کانن دویل | Arthur Conan Doyle

آرتور کانن دویل | Arthur Conan Doyle

آرتور کانن دویل (Arthur Conan Doyle) نویسنده سالهای بین ۱۸۵۹ و ۱۹۳۰، خالق مشهورترین داستان کارآگاهی جهان یعنی شرلوک هلمز بود. اولین داستان معمایی و پلیسی هلمز بنام پژوهشی در اسکارلت در سال ۱۸۸۷ خلق شد. کانن دویل پنجاه وشش داستان کوتاه و چهار رمان در مورد هلمز و دوست و همکار وی، دکتر واتسون، نوشت.

رمان درنده باسکرویل (۱۹۰۲) از مشهورترین این رمانهاست. شبی جسد آقای چارلز باسکرویل را درست در بیرون خانه بزرگش یعنی عمارت باسکرویل می یابند. اکثر خانواده باسکرویل ها به طور مرموزی مرده اند. اکثرا” بر این باورند که آنها توسط سگ وحشی بزرگ و پلیدی کشته شده اند. برای حل این معمای قتل از شرلوک هلمز تقاضای کمک کردند تا وارثین جدید عمارت باسکرویل از مرگ وحشتناک نجات یابند.

درنده باسکرویل | The Hound of the Baskervilles

درنده باسکرویل | The Hound of the Baskervilles

هلمز آن طور فردی نیست که تمام شور و شوق زندگی را لمس کرده باشد. اما برای حل جنایات مرتکب شده توسط دیگر افراد،فرد خوب و مناسبی هست. او همچنین بلد است که چگونه برای کشف اطلاعات مفید درباره قتل از احساسات شخصی استفاده کند که در این داستان از یک عشق شکست خورده برای حل معما کمک می گیرد.

در این چکیده داستان، هلمز با خانم لارا لیونز راجع به نقش وی در مرگ سر چارلز باسکرویل گفتگو می کند.

شرلوک هلمز با خانم لیونز گفتگو می کند.

آقای شرلوک هلمز در اتاق خانم لارا لیونز چنان با صراحت شروع به گفتگو کرد که او را شوکه کرد.

«تو اعتراف کرده ای که از آقای سر چارلز خواسته بودی که راس ساعت ۱۰ در ورودیه خیابان یو (Yew) باشد. همانطور که می دانیم آقای سر چارلز در همان مکان و در همان زمان به قتل رسیده است. ولی شما به ارتباط بین این رخدادها اعتراف نکرده اید.»

«هیچ ارتباطی وجود ندارد.»

«خیلی عجیب است! می خواهم با شما کاملا رو راست باشم، خانم لیونز. ما گمان می کنیم که این یک قتل باشد و نه تنها می تواند پای دوست تان آقای استپ لتون را وارد این ماجرا کند بلکه پای همسرش را نیز وارد می کند.»

خانم لیونز بر روی صندلی اش از جا پرید و با صدای بلند گفت: «همسرش!»

«حقیقتی را می خواهم برایتان فاش کنم. شخصی که آقای استپ لتون او را خواهرش خطاب می کرد، در واقع همسرش هست.»

خانم لیونز دوباره گفت: «همسرش! او متاهل نیست. این حرفت رو به من ثابت کن. و اگر توانستی ثابت کنی پس….!» و حرفش را ادامه نداد. نگاه پر از خشم اش گویای حرفهای بیشتری بود.

آقای هلمز در حالی که چند تا کاغذ از جیبش در می آورد گفت: «من اینجا آمده ام تا آن را اثبات کنم.»

«اینجا عکس هردوتایشان هست که چهار سال قبل در یورک گرفته اند. در پشت عکس نوشته شده: «خانم و آقای واندلر»،اگر قیافه این خانم را ببینی به راحتی آنها را تشخیص خواهی داد. در اینجا سه توضیح نوشته شده وجود دارد که توسط شاهد عینی آقا و خانم واندلر نوشته شده که در آن زمان در مدرسه خصوصی استی الیور نگه داشته شده بود. آنها را بخوانید و ببینید که چه فکری به ذهنتان می آید.»

لارا فورا” نگاهی به کاغذها انداخت و سپس با قیافه مستاصل زنانه گفت: «جناب هلمز، این آقا به من پیشنهاد ازدواج داده بود، به شرطی که از همسرم جدا شوم. او به من دروغ گفته. الان می بینم که در دستش فقط یک بازیچه بودم. چرا باید با او صادق باشم در حالی که او اصلا” با من صادق نبوده است؟ چرا باید از او بخاطر اعمال پلیدش دفاع کنم؟ هر چیزی که دلتان می خواهد از من بپرسید، من همه چیز را به شما خواهم گفت. باور کنید وقتی که داشتم نامه را می نوشتم، اصلا” فکرش را هم نمی کردم که به بهترین و مهربانترین دوستم یعنی سر چارلز آسیب خواهد دید.»

«حرفتان را باور دارم. آیا به خواسته استپ لتون این نامه را نوشتید؟»

«بله،او به من گفت که چه بنویسم.»

«آیا او به شما گفت که پول موردنیاز تان برای طلاق گرفتن از همسرتان را از آقای سر چارلز دریافت خواهید کرد؟»

«دقیقا”»

«بعد از اینکه نامه را فرستادید، آیا او شما را وادار کرد که قرار ملاقات تان را با سر چارلز ادامه ندهید؟»

«بله، او گفت که اگر مر دیگری برای چنین منظوری به من پول بدهد،غرورش می شکند.»

«آیا بعدا” بهت قول داد که چیزی در مورد ملاقاتت با سر چارلز به کسی نگوید؟»

«او قول داد. گفت که اگر حقایق آشکار شود،قطعا” شک خواهم کرد. او مرا به سکوت کردن تهدید کرد.»

«به گمانم خیلی خوش شانس بودید که از این واقعه جان سالم به در برده اید. شما او را در قدرت خود داشته اید و او نیز بر این امر کاملا” واقف بود، اما هنوز تو زنده ای. صبح بخیر خانم لیونز.»

نگارخانه


چنانکه از فعالیت های داوطلبانه «تبریزآرت» و مطالب منتشر شده در سایت آن بهره می برید و انتشار آزاد این اطلاعات و استمرار این فعالیت ها را مفید می دانید، لطفا در نظر داشته باشید که در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان نیز وجود دارد. کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند.

حمایت مالی




دیدگاهتان را بنویسید