رده: سبک های هنری مکتب نقاشان سقاخانه

رده: سبک های هنری مکتب نقاشان سقاخانه

تبریز آرت | ویکی آرت / جمع آوری شده توسط: بابک شعبانی

مکتب سقاخانه
مکتب سقاخانه جریانی هنری بود که در دههٔ ۱۳۴۰ شمسی با استفاده از عنصرهایی از هنر مدرن و برخی از عنصرهای تزیینی هنرهای سنتی و دینی، در ایران شکل گرفت. در جریان نوسازی ایران و درگیری های سنت گرایان و هواخواهان مدرنیته، عده‌ای از هنرمندان نوآور، مکتب جدیدی را بنیان نهادند که تأثیر شگرفی بر دگرگونی های هنر نوگرای ایران و حتی نوآوری های عرصه خوشنویسی از خود باقی گذاشت، این مکتب یا جنبش هنری بعدها به نام مکتب سقاخانه شهرت یافت.

نام کریم امامی به سبب طرح این مهم‌ترین سبک هنر نوگرای ایران، ماندگار شده‌است. به احتمال زیاد، او این اصطلاح را نخستین بار در حدود سال ۱۳۴۱ به کار برد. در نوشتاری با نام «یک مکتب نو ایرانی» (ژوئن ۱۹۶۳) در روزنامه کیهان اینترنشنال امامی پس از برشمردن هنرمندهایی مشهور و تثبیت شده، به معرفی «چهار جوان می پردازد که بر تارک آخرین و قدرت‌مندترین جریان نقاشی ایران می درخشند». او در معرفی این مکتب چندان روشن سخن نمی‌گوید به‌جز این‌که به‌طور مشخص از این گروه چهار نفره نام می‌برد که همه هم‌چون خود امامی، دانش‌جو یا آموزگار مدرسه تازه بازشدهٔ هنرکده هنرهای تزیینی (۱۹۶۱) بوده‌اند.

حسین زنده‌رودی

حسین زنده‌رودی

به جز حسین زنده‌رودی که امامی او را بارها به‌عنوان رهبر گروه نام می‌برد، عضوهای مکتب عبارت‌اند از: فرامرز پیل‌آرام و بهزاد گلپایگانی.

این هنرمندان در جستجوی تعریف دوباره ای از زیبایی‌های ملی و سنتی برآمدند؛ یا به بیانی دیگر این هنرمندان با عشق به زوایای فرهنگ ملی و نگاهی گسترده به فرهنگ جهانی به فکر افتادند که مکتبی ملی بین المللی تأسیس کنند و حتی شاید بدون تمهیدی اولیه و به صورتی طبیعی به سوی تأسیس مکتب فوق کشانده شدند رویکرد اینان به اشیاء و عناصر بصری محیط اطراف زندگی مردم که در سقاخانه و زیارتگاه‌ها و اماکن مذهبی وجود داشت، باعث شد که از این اشیاء در فضای معاصر تعریف مجددی به عمل آید و در سامان‌دهی تازه و بدیعی، به مکتبی جدید و قابل قبول و سرشار از نوآوری تبدیل شود.

شارل حسین زنده رودی (۱۳۱۶)

شارل حسین زنده رودی (۱۳۱۶)

خاستگاه
گروهی از هنرمندان که در سال‌های دهه سی خورشیدی و پس از آن به دنبال شیوه‌ای مؤثر برای پاسخ به ایرانیزه کردن هنر مدرن بودند جستجویی را آغاز نمودند تا عناصر و ابزاری از منابع بومی و ملی را بیابند که بتوان با استفاده از این ابزار و عناصر فرم ایرانی بسازند تا بتوان رنگ و بوی ایرانی را در کارهایشان احساس کرد. بخش عمده‌ای از این گروه، هنرجویان دانشکده هنرهای تزیینی آن زمان بودند که به واسطه تحصیل در این دانشکده امکان آشنایی و موضوع قرار دادن هنرهای تزیینی را به‌دست آورده بودند. آشنایی با هنرهای تزیینی از جمله واحدهای درسی آن‌ها بود. از همین رو اینان زمینه‌ای مناسب داشتند تا عناصر تزیینی ملی را که ریشه در فرهنگ بومی و مذهبی داشت بجویند و به عنوان منابع کاری به کار گیرند. اما این منابع سرشار و به اصطلاح معمول و آشنا را کجا می توانستند بیابند. شاید تجلی گاه اساسی بسیاری از این عناصر هنری را بتوان سقاخانه و اماکن همگون با آن دانست.

فضای کوچک سقاخانه — غالباً در محلات قدیمی — برای مسلمانان شیعه مکانی نمادین است به یاد آورنده حماسه قیام حسین، سقاخانه‌ها هر یک شکل و هیاتی خاص دارند و با یکدیگر متفاوت اند اما در همه آن‌ها عناصر و اشیایی پی در پی تکرار می شوند. در سقاخانه همه چیز به‌رغم ظاهر ساده و بی‌پیرایه آن معنایی خاص دارد: پنجره های مشبک آهنی، شمع های روشن و خاموش، آب، پارچه های رنگین، پنجه مسی، شمایل های گوناگون با رنگ های درخشان، گنبدهای بزرگ و کوچک بر روی منبع آب، همه آکنده از معنای سمبلیک‌اند. سقاخانه ها را غالباً در معابر عمومی می ساخته اند و قصد از آن در اختیار نهادن آب برای رفع عطش تشنگان بوده‌است. اما علاوه بر آن، به اعتقاد شیعیان، آب این سقاخانه‌ها متبرک شمرده می شود. خطوط نوشته شده بر روی دیواره‌های سقاخانه و مخازن آب و جاهای دیگر آن بیشتر آیات قرآنی و اشعار و عباراتی در مدح حسین و یاران او خصوصاً عباس بن علی است. شبکه فلزی نمادی است از ضریح‌های پیشوایان بزرگان دین. قبه‌های روی مخزن آب نیز بقعه حرم امام حسین را تداعی می کند. بدین گونه سقاخانه ها و حتی حسینیه ها و تکیه‌ها، در عین سادگی مجموعه ای غنی از نماد و تصویرند. کتیبه های سقاخانه با نوشته های رنگین و نقوش تزیینی، پرچم‌های رنگین که بر آن شعارهای مذهبی نوشته شده، قبه‌های کوچک بر فراز دسته پرچم ها، علم ها، که سمبلی است از علم حسین که عباس در روز عاشورا به دست داشت و در مراسم عزاداری محرم به‌طور سمبلیک مبدل به علم فلزی بزرگ می شود که روی آن عناصر تزیینی خاصی همچون پر طاووس، مجسمه های کوچک فلزی پرندگان مختلف و پره‌های فلزی نسبتاً بلند که به هنگام حرکت علم به پیش و پس نوسان می کند، تعبیه شده، ماکت های نمادین ظروف مشبک فلزی همگن عناصر مختلف این مجموعه مذهبی مردمی را تشکیل می‌دهند.»

این همان گنجینه ای بود که این هنرمندان به‌دنبال آن بودند، گنجینه ای که فرم‌های ایرانی را به‌همراه داشت و این هنرمندان می توانستند هویت گمشده خود را در این فرم‌ها بیابند و از این طریق هویتی ایرانی به آثار خود دهند. ناصر اویسی یکی از نقاشان سقاخانه به صراحت در این مورد می گوید: «من به‌عنوان نقاش معاصر همیشه سعی داشته ام که کارهایم شناسنامه ایرانی داشته باشد.» وی همچنین دربارهٔ ترکیب فرم و هویت ملی اشاره می نماید: «من از بیست سال پیش فکر می کردم که نباید جیره‌خوار فرهنگ غرب باشم و نمی‌خواستم همراه با تکنولوژی غرب که وارد ایران می شد فرهنگ غربی هم وارد شود. عقیده دارم که ما می‌توانیم از تکنولوژی غرب استفاده کنیم اما شخصیت هنری خود را حفظ کنیم.»

جنبش هنری سقاخانه را می توان نوعی واکنش بی‌اختیار روشنفکران و هنرمندان دهه چهل شمسی، علیه مدرنیسم و گسترش دامنه نفوذ فرهنگ غرب دانست.

پیشگامان مکتب سقاخانه
آغاز کار مکتب سقاخانه را می‌توان با کارهای حسین زنده رودی قلمداد نمود و در کنار آن به کسان دیگری نظیر، رضا مافی، منصور قندریز، مسعود عربشاهی، فرامرز پیلارام، صادق تبریزی و پرویز تناولی اشاره نمود. «برخی نیز ژازه طباطبایی و ناصر اویسی را نیز در گروه سقاخانه جای می‌دهند. شاید دلیل آن مطالعات این دو هنرمند در هنرهای عامیانه و تزیینی ایران باشد. اگرچه خود آن‌ها انتساب خویش را به نقاشان سقاخانه‌ای چندان خوش ندارند.» به گفته کریم امامی:

تناولی و زنده‌رودی روزی سفری به شهرری در نزدیکی تهران می‌کنند و در آنجا توجهشان به پوسترهای مذهبی که برای فروش گذاشته شده بودند جلب می‌شود. آن‌ها به دنبال الهام محلی برای کارهای جدیدشان بودند و این پوسترها را گویی خدا در جلوی راهشان گذاشته بود. آن‌ها تعدادی از پوسترها را خریدند و شیفته سادگی طرح‌ها، تکرار نقش‌مایه‌ها، و به‌کارگیری رنگ‌های روشن و گاه پر زرق و برق شدند. نخستین طرح‌هایی که زنده‌رودی پس از این سفر کشید، نخستین کارهای مکتب سقاخانه بودند.

اینان کسانی بودند که پس از «پیشتازان نقاشی معاصر ایران»، خود را از «نسل دوم هنرمندان نوگرای ایران» می دانستند. دربارهٔ تلاش این گروه و چگونگی کندوکاوهای سقاخانه‌ ای ها، پرویز تناولی از مهمترین بنیانگذاران این جریان چنین نقل می‌کند: «روزی، حدود سال ۱۳۴۰، من و زنده رودی به حضرت شاه عبدالعظیم رفتیم و آنجا توجه‌مان به تعدادی تصویر چاپی مذهبی که برای فروش عرضه شده بود، جلب شد. در آن وقت ما هر دو در جستجوی انواعی از مواد و مصالح ایرانی بودیم که بتوانیم از آن‌ها در کار خود استفاده کنیم؛ و آن تصاویر را خریدیم و به خانه بردیم. از سادگی فرم آنها، از تکرار نقش ها در آنها، و از رنگ های چشمگیر آن‌ها خوشمان آمد. اولین طرح هایی که زنده رودی با الهام از آن تصاویر کشید در واقع اولین کارهای سقاخانه ای هستند.» عبدالمجید حسینی راد استاد دانشگاه از هنرمندان نقاش و از پژوهشگران هنر در ارتباط با نمایشگاه مروری بر آثار جنبش سقاخانه در هنر معاصر ایران گفت: این حرکت را مکتب سقاخانه نمی توان گفت که به اعتقاد من جنبش است چون ویژگی های یک مکتب را ندارد با توجه به شرایط اجتماعی خاص که در آن دوره وجود داشت و توجهی که رژیم گذشته به بازنگری برخی از هنرهای قدیمی ایران داشت و همین‌طور تأسیس دانشگاه هنرهای تزیینی و همچنین شرایط اقتصادی خاص ایران زمینه‌ای فراهم شد تا این جنبش شکل بگیرد. حسینی راد همچنین به شروع حرکتی تحت عنوان بی ینال تهران از سال ۱۳۳۷ که نیاز به نوعی بازنگری در هنر آن روز ایران احساس می شد را عنوان کرد: این شرایط که به نحوی ادامه مسیر تحول نوگرایی در هنر ایران بود که از اواخر دوره پهلوی اول به وجود آمده بود، موجب شکل‌گیری جنبش و بازگشت به ویژگی های هنر ایران و اساس توجه به تحولات مدرنیسم در هنر ایران شد. نباید فراموش کنیم که جنبش فکری، نظری، سیاسی واجتماعی ایران هم عوامل تأثیرگذار به این رویکرد به هنر ملی بوده‌اند؛ که این نمایشگاه می‌تواند آثار بیشتری از این گرایش به هنر ملی را دربرگیرد.

اصطلاح مکتب سقاخانه
در سال ۱۳۴۱ عنوان «مکتب سقاخانه» را کریم امامی بر این گروه نهاد. او مترجم، منتقد و روزنامه‌نگاری بود که در آن سال ها در روزنامه‌های مختلف دربارهٔ رویدادهای هنری مطلب می‌نوشت. خود او می‌نویسد: «ظهور خط در نقاشی، در آغاز دهه ۱۳۴۰، تنی چند از بینندگان را به یاد حال و هوای سقاخانه انداخت. این واژه به‌کار رفت؛ و بعد، استفاده از آن تعمیم یافت و همه هنرمندانی – چه نقاش و چه مجسمه‌ساز- که در کار خود از فرم‌های سنتی هنر ایران به عنوان نقطه شروع و مادهٔ خام استفاده می‌کردند (و نه فقط آن‌ها که با خط فارسی سر و کار داشتند، اطلاق شد.»

هرچند شاید این نام برای تمام گروه جامع و کامل نباشد اما به گفته امامی: «ولی در هر حال این نام به کار رفت، و کدام نام است که در آغاز جامع و کامل باشد و همه را راضی کند. هر نام در ابتدا صرفاً وسیله ایست برای یاد کردن و مشخص و ممتاز ساختن شخصی یا چیزی از اشخاص و چیزهای دیگر و در پایان می‌شود در برگیرنده همه صفات نیک و بد صاحب نام

گروه سقاخانه نخستین گروه به معنای واقعی در نقاشی معاصر ایران بود، گروهی که هرکدام با ویژگی‌های خاص، منحصر به فرد و علایق شخصی خود اما در مسیر منسجم در جستجوی هنری ملی بودند. در این راه ویژگی‌های مشترکی را در پیش گرفتند. این گروه که همگی در سفرهای متعدد خود، مکاتب هنری غرب را در زمانه خویش دریافته بودند، پژوهشی وسیع و همراه را در نشانه‌های تصویری گذشته آغاز نمودند و هر یک بخشی از این نشانه‌ها را در تجربه‌های نوین و مدرنی چون کوبیسم درآمیختند. آنان بر این اعتقاد بودند که استفاده از موتیف‌های تزیینی گذشته امکان بیان احساسشان را دارد و می‌توانند آن ها را به خدمت «نیاز درونی» خود بگمارند بی‌آنکه آن‌ها را صرفاً بخاطر خود آن‌ها روی پرده آورده باشند. از آن گذشته همین نقش‌ها، که هر کدام پرداخته و پدیده دورانی از دوره‌های هنری پیشین ایران بودند نقاشی آن‌ها را به گذشته پیوند می دادند.

استفاده از نقاشی دوره قاجار و حتی دوره های پیشتر و بکارگیری نگاره های تزیینی و نقش‌هایی چون تصاویر اسب‌ها، چهره های زنان و تصاویر افسانه ای مانند دیو و خورشید خانم به فرم و شیوه گذشته یکی از مشخصه های بارز این گروه است که می توان در آثار بخش عمده ای از آنان همچون اویسی، قندریز، تبریزی و ژازه طباطبایی مشاهده کرد.

برخی از آن‌ها چون قندریز در تکامل شیوه خویش عناصر انسانی و اشیاء را آنقدر ساده نمودند که به شکل‌های هندسی و نقش های تزیینی تبدیل شدند. «نقاشی که از پرداخت آدمهای اولیه به نوعی سورئالیسم می‌رسد. بعد از طرح به نقش، و از نقش به تلفیق نقش‌ها می‌گراید، هیچ‌گاه چشم از آسمان و آفتاب و ابر و باد برنمی‌دارد. دلش به خاطر آن جوهر اثیری پنهان در آسمان می‌زند.»

مکتب سقاخانه و سنت‌های خوشنویسی
یکی دیگر از ویژگی های مشترک و فراگیر در آثار هنرمندان سقاخانه استفاده از خوشنویسی و خط فارسی است. سنت خوشنویسی ایرانی که در طول سالیان متوالی شکل خاص خود را گرفته و با مضامین فرهنگ ایرانی همبسته شده است، عنصر مناسبی بود تا به عنوان یک شناسهٔ هویتی در آثار نقاشی به کار گرفته شود. برای این دسته از هنرمندان، خط تنها یک عنصر بصری بود و به مفاهیم نهفته در پس کلمات چندان توجهی نداشتند. استفاده از خط را به‌طور مشترک در آثار اکثر هنرمندان گروه می توان به تماشا نشست. پیشتازترین فرد از این گروه در استفاده از خط حسین زنده‌رودی بود: «او کارش را با بازی با خطاطی شروع کرد؛ نرم نرم و از سر جستجو. کارهای اولیه‌اش از سطح های ساده هندسی شکل می گرفت که از نوشته ها و نقش و نگارها و رنگ‌های درخشان پوشیده می‌شدند. روشی که بعدها در کار فرامرز پیلارام ماندگار شد و او مدت‌ها با همین سطوح ورمی‌رفت و بسیار خوش خط‌تر از زنده‌رودی، جاهایی را از نوشته پر می‌کرد. اما زنده‌رودی همین‌جا نماند و پیش‌تر رفت. کم‌کم شکل‌های محدودکننده هندسی را – که از طلسم‌های جدول کشی شده می‌آمدند – رها کرد و به عنصر خطاطی روی آورد. خطاطی را اما نه در بعد خوشنویسی اش که در حال و هوای کلی ترکیب‌بندی حروف منفرد و کلمات و جملات بی‌آنکه بخواهد معنا و مفهومی ادبی را در آن میان تعقیب کند، دنبال کرد و دورادور سرسپرده سیاه‌مشق‌های قدیمی شد.»

این برخورد با نوشتار را هنرمندان سقاخانه و از جمله زنده‌رودی از او را در نوشته بر طلسم‌ها و زیارتگاه ها برگرفته بودند، عدم توجه این دسته از هنرمندان به معانی کلمات برای برخی از منتقدان قابل پذیرش نبود. «در نمایشگاهی همین نوشته‌ها بودند که کفر جلال آل احمد را درآوردند تا آن مقاله تند و تیز را نوشت. آل احمد پرت و پلاهایی را که زنده‌رودی برای پر کردن متن کارش نوشته بود زیادی جدی گرفت و برای او که نقاشی را از زیرمجموعه های ادبیات می شمرد و جای پایین‌تری برایش قائل بود هضم این نکته که زنده‌رودی ادبیات – یعنی کلام – را مجموعه درهم و برهمی فرض کند که فقط به درد پرکردن فضاهای خالی یک تابلو نقاشی می‌خورد آسان نبود.» البته گاهی نیز علاوه بر خاصیت بصری کلام، مفاهیم آنها نیز برای هنرمندان این گروه مورد توجه قرار می‌گرفت تا آثار ارزشمندی را پدیدآورند از جمله می توان به حجم های «هیچ» پرویز تناولی اشاره نمود. ادامه همین نگاه تصویری به خطوط و تداوم تلاش گروه دیگری از هنرمندان سبب پیدایی نقاشیخط گردید. رضا مافی در هنر نقاشیخط به حق پیشگام بود و در این زمینه به موفقیت بزرگی نائل آمد و برخی او را اولین هنرمند خوشنویسی می دانند که بر بوم نقاشی، خط نوشته است. او از نخستین کسانی بود که به هنر «نقاشیخط» روی آورد. او تحت تأثیر از مکتب سقاخانه اولین خطاطی بود که با رعایت اصول سنتی خط، آن را در نقاشی مدرن ایران مورد استفاده قرار داد.

عناصر مورد توجه مکتب سقاخانه
عناصر مورد علاقه این هنرمندان درها، قفل‌ها و کلیدها، ضریح‌های اماکن متبرکه و سقاخانه‌ها، نگین های انگشتری و حرزها و کاسه ها و الواح شمایل هایی بود که در مجموع از دیرباز مورد استفاده مردم جامعه سنتی بوده است بدون اینکه مردم یا هنرمندان با جنبه‌های بصری و زیباشناختی آن توجه خاصی مبذول نموده باشند. در حقیقت زیبایی با گوشت و پوشت و خون جامعه سنتی عجین شده و مصرف‌کنندگان غرق در آن بودند. در این میان خط، هم به عنوان عنصری مستقل که در این اماکن پیوسته وجود داشته و هم به صورت حکاکی هایی، بر روی ظروف و نگین‌های انگشتری، مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. آنان همان‌طور که ساخت و ساز و ترکیب‌بندی مجددی بر روی همه اشیاء و تصاویر مذکور انجام دادند با نگاه مجدد خلاقانه بر خط نیز، آن را تعریف جدیدی نموده و طراحی مجدد، ترکیب‌بندی و ساخت‌وساز نوینی بدان بخشیدند و بدین ترتیب نگاه بصری تازه‌ای به خط، در قلب سقاخانه متولد شد و خط کوفی این بار، پس از تحویل و تحولاتی هزار و چهارصد ساله، به سوی زبان و بیان جدیدی حرکت نمود.

در واقع علاوه بر استفاده از خط و عناصر خوشنویسی، استفاده از نشانه‌های مذهبی و عناصر نهفته در فرهنگ شیعه که مشهورترین آن‌ها نمادهای عاشورا بود وجه مشترکی میان سقاخانه ای ها می باشد. حتی استفاده از زیبایی‌شناسی این فرهنگ همچون استفاده از رنگ های سنتی قدیمی، چنان‌که با دیدن بسیاری از کارهای آن‌ها مخاطب به یاد، حسینیه، تکیه و عزاداری‌های ماه محرم می‌افتاد. بکارگیری دستمایه‌هایی چون پنجه، علم، ضریح، دخیل، پرچم و حتی طلسم، اسطرلاب، جام چهل کلید و… که هر کدام نشانگر مفاهیم تاریخی – فرهنگی بودند و ترکیب این نمادهای انتزاعی، جدای از فرم واقعی آنها، فضایی نوین را پدید می آورد.

یکی از هنرمندانی که در این راه بسیار کوشش نمود پرویز تناولی است. او بیشتر از جنبه نقاشی به‌عنوان مجسمه‌ساز شهرت بسیار دارد. او بیش از ۱۰ سال را به مطالعه وسیعی دربارهٔ فرش، ظروف و گلیم‌های ایرانی پرداخت و علاوه بر اینها از آهن و در و پنجره فلزی مساجد، قفل و کلید و ضریح سقاخانه و امثال این اشیاء در کار مجسمه‌سازی استفاده و آن‌ها را به شیوه خاص خود فرمالیزه کرد. او یکسره دل‌مشغول شرق و کشور شرقی اش بوده است: «آنچه کمتر از همه برایم مطرح است، چیزهایی است که در گذشته مطرح بوده و حالا بال و پرش ریخته‌است. آنچه دیگر مطرح نیست غرب است. هر اتفاقی که در غرب بیفتد برایم مهم نیست. حالا بیشتر به شرق هرچیز فکر می‌کنم، چیزهایی شرقی، مثلاً شرق شعر یا شعر شرقی

«هنرمندان سقاخانه را در واقع می‌شد نوادگان استادان صنعتگر قرن‌های پیشین دانست؛ تذهیب‌کاران و زرکوب‌ها و قلمزن‌ها و خوشنویسانی که هزار و یک شی کاربردی را به کمک نقش و نگارهای ظریف در هم پیچیده یا کتیبههایی از خط خوش زیباتر می‌کردند.» این توصیف همان هدف بود که هنرمندان سقاخانه آرزویش را داشتند. اما اینکه چقدر به آن دست یافتند مسئله دیگری است، بسیاری از منتقدان به خصوص در همان زمان و در دوسالانه‌ها به سرسختی با آن‌ها مخالفت داشتند، «بیش‌ترین اتهامی که بر افراد گروه وارد می‌شد عدم صداقت، تقلید و تکرار بود

تداوم مکتب سقاخانه
اگر بخواهیم تداوم مکتب سقاخانه را با معیارهای شاخص و مشترک تلاش هنرمندان و به ویژه تکیه بر میراث های مذهبی – هنری شناسایی کنیم این مکتب کمتر از دو دهه به طول نینجامید و هنرمندان گروه با تکیه بر همان تجربه‌ها به شیوه‌هایی دیگر گونه و شخصی پرداختند. هرچند که منصور قندریز در حادثه تصادف اتومبیل درگذشت و فرامرز پیلارام نیز بعد از انقلاب جهان فانی را ترک کرد و خط – نقاشی‌های مهر خورده‌اش را تا هنگام مرگش ادامه داد. باقی ماندگان نیز هرکدام در گوشه‌ای از جهان کوچک جدای از وطن، همچنان هویت گمشده خود را اما در قالبی دیگر می جویند. مکتب یا جریان سقاخانه با شناسنامه هنرمندان گروه متوقف گردید ولی تلاش، تجربه و مسیر آن‌ها تأثیر ماندگاری بر نقاشی معاصر ایران داشت. چنان‌که این تفکر به شیوه‌های دیگر توسط هنرمندان همچون: جعفر روحبخش، پرویز کلانتری، منصوره حسینی، رحیم ناژفر، شهلا حبیبی، محمدعلی ترقی جاه، زهرا رهنورد و چند تنی دیگر دنبال گردید و موجب شکل‌گیری مکاتب و جریان‌های هنری دیگری در عرصهٔ هنرهای تجسمی ایران شد.

منابع:

  • www.iranicaonline.org
  • وبگاه «نگارخانه ایرانی» (وابسته به وبگاه ترنج نت)
  • وبگاه نیاوران
  • گودرزی، مرتضی. جستجوی هویت در نقاشی معاصر ایران. انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۰.
  • امامی، کریم. سقاخانه (بروشور نمایشگاه)، موزه هنرهای معاصر، تهران، ۱۳۵۶.
  • اویسی، نقاشی با شناسنامه ایرانی، رستاخیز، شماره ۷۳۲، تهران، ۱۲ مهر ۱۳۵۶، ص ۱۰.
  • امامی، کریم، در رثاء قندریز، نگین، شماره ۱۰، تهران، شهریور ۱۳۴۴
  • امامی، کریم، مقدمه بروشور (نمایشگاه آثار قندریز)، نگارخانه بورگز، تهران، ۱۳۴۵
  • پاکباز، رویین، دائرةالمعارف هنر، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران ۱۳۸۵، ص ۳۰۷
  • آغداشلو، آیدین. از خوشی‌ها و حسرت‌ها، نشر آتیه، تهران، ۱۳۷۸.
  • اسلامپور، پرویز. هیچ! (مصاحبه با تناولی)، هنر و معماری، سال پنج، شماره ۲، تهران، اسفند ۱۳۵۲.

اینستاگرام تبریزآرت | TabrizArt Instagram

چنانکه از فعالیت های داوطلبانه «تبریزآرت» و مطالب منتشر شده در سایت آن بهره می برید و انتشار آزاد این اطلاعات و استمرار این فعالیت ها را مفید می دانید، لطفا در نظر داشته باشید که در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان نیز وجود دارد. کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند.

حمایت مالی




دیدگاهتان را بنویسید